موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
نويسندگان تک و تنها
سکوت همه جا را فرا گرفته بود...... قاضی بانگ برافراشت:توئی؟ با کمری خمیده و چشمانی کم سو و مملو از اشک،پاهایی سست و لرزان قدم بسویی فرشی عرشی برداشت..... او را دزد دیوار خواندند........ او را میکروب پول خطاب کردند....... اما آه و افسوس که او را به اشتباه متهم شناختند......او جرمش فقط یخ فروشی در جهنم بود....او تاوان قلبش را پس میداد..... آری...
فریاد سکوت او بیداد میکرد و غوغایی آرام در دلش سودا میکرد.... مرا به جرم یخ فروشی در جهنم به پای دار کشیدند...... نظرات شما عزیزان: دو شنبه 6 تير 1390برچسب:, :: :: نويسنده : مهندس دانیال
![]() ![]() |